آنجا سرزمین خشک و بی آب و علفی بود در نزدیکی نینوا،حربن یزیداز امام خواست که در همانجا فرود آیند . امام گفت :" ما را بگذار که در یکی از قریه های نزدیک فرود آئیم ، نینوا،غاضریه و یاشفیه "
"حر" که هنوز حر نگشته بود گفت : نه نمی توانم ، این مرد را به مراقبت من گماشته ا ند .
زهیربن قین گفت : " ای فرزند رسول الله ، جنگ با اینان سهل تر از جنگ با کسانی است که از این پس به مقابله با ما می آیند." و حسین فرمود: « من نیستم آن که جنگ را آغاز کند. »
قافله عشق به سرمنزل جاودان خویش نزدیک می شود ... واین عاقبت کار عشق است. موکب امام به هرسو که می رفت ، به سوی دیگرش سوق می دادند تا روز پنجشنه دوم محرم سال شصت ویکم هجری به کربلا رسید.