صبح شد و بانگ الرحیل برخاست و قافله عشق عازم سفر تاریخ شد ...
خدایا ، چگونه ممکن است که تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی که در شب هشتم ذی الحجه سال شصتم هجری مخاطب امام بوده اند ، و دیگران را ازین دعوت محروم خواسته باشی ؟ آنان را می گویم که عرصه حیاتشان ، عصری دیگر از تاریخ کره رض است . " هیهات ما ذلک الظن بک " . ما را از فضل تو گمان دیگری است . پس چه جای تردید؟
راهی که آن قافله عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هرصبح در همه جا برمی خیزد...
الرحیل الحیل !
اکنون بنگر حیرت عقل را و جرأت عشق را!
زمین نه جای ماندن که گذرگاه است ... گذر از نفس به سوی رضوان حق.
هیچ شنیده ای که کسی در گذرگاه ، رحل اقامت بیفکند؟...
ومرگ نیز دراینجا همان همه با تو نزدیک است که در کربلا، و کدام انیسی از مرگ شایسته تر؟
که اگر دهر بخواهد با کسی وفا کند و او را از مرگ معاف دارد، حســیـن که از من و تو شایسته تراست.
رشحاتی از فتح خون، شهید آوینی
و در این قافله، اما ... پشیمانان را می پذیرند ...
و اگر نبود باب توبه ای که خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است، آدم نیز دهشت زده و رها شده و سرگردان، در این برهوت گمگشتگی وا می ماند ...
یاقدیم الاحسان بحق الحسین ...
سلام ...
عید شما مبارک ...
سلام ...
عید شما هم مبارک البته با تاخیر
سلام
به همان راحتی که شما قالب عوض می کنید من وبلاگ عوض می کنم ...
مرا ببخشید .
شما را به یک لیموناد خنک دعوت می کنم ...
طعم و عطر خوش لیمو تقدیم شما ...
دعا می کنم این یکی پایدار باشد ... شاید بهتر بود اسمش را بمانی می گذاشتم تا بماند!
پیشاپیش مقدمتان گرامی ...
سلام
بله ، البته بنده به جای قالب عوض کردن بهتره همین وبلاگ رو هم حذف کنم ...
چون فکری در خور این فضای مجازی درذهن من وجود نداره ...
متشکرم وتبریک میگم .
آره بهتره اسمشو بذارین "مـونــدنی "
البته صهبانای وست بلاگ جامع همه مطالبیست که نوشتین ، خوشحالم که مطالب گذشته رو اونجا دیدم.