غروب جمعه را انگار خدا آفریده است تا آئینه همه دردهای زخم های شیعیان باشد.
رنج سالها غربت از امام .
زخم سالها یتیمی امت .
با این همه ، غروب دلگیر آدینه با همه غمزدگیش انگار لبریز از معرفت است .
آشفتگی روح را ، عصر جمعه به وضوح حس می کنیم . روحی که مدام تحملمان می کند.
زمینی بودنمان را ، غرق بودنمان در دنیا را و در بند اسارت بودنمان را.
تا آسمانی ترین بخش هستی فرود می آبد و او که از جنس آسمان است در زمین خاکی آشفته می شود و عصر جمعه انگار ، زمان کوتاهی برای رهائی روح است.
دلت از دنیا می گیرد. از دنیائی که پراست از زیبائی های دروغین و دلت پر می زند به سوی حقیقت .
غروب جمعه ، آئینه دل ، تنگ توست.
تا در آن محکش بزنی که تا کجا عاشق است و منتظر.
عصرجمعه عشقی در دلت موج می زند و حسرتی عمیق . دوری از امام در دلت تیر می کشد...
حالا با تمام وجودت زمزمه می کنی . أین بقیه الله ...
سلام و از حضورتان سپاس
سلام برشما
سلام دوست عزیز !
چه قدر حیفست که مهدی (عج) باشد و ما نباشیم و
بیش تر از آن چه سخت است که او باشد من و من های دگری بی او باشیم و تنها فریاد یالیت هایمان گوش زمانه را پر کند؟
او بیاید و من با اسباب بازی های دنیا مشغول باشم که ...
سلام ...
و امان از لحظه های غفلت...
تشکر از حضورتون .
من و دلگیری ایام که با یار نرفت ...
ای خوش آن جمعه ی موعود که یارم آید ...
سلام
ممنون از این دلنوشته ی زیبای شما ... انشاءالله که دستگیر روز نیازمان باشد...
سلامت و رستگار باشید.