سالهاست که درونم را ازهمه پنهان داشته ام .
آنچه نخواسته ام کرده ام.
آنچه به آن نمی اندیشیدم برزبان آوردم .
درونم را مخفی کردم و ظاهرم را آراستم.
به اطرافیان نگریستم و آنچنان که آنان خواستند شدم.
از ترس رسوا شدن همرنگ جماعت گشتم.
ای مهربان ! ای رحیم! تو می دانی . تو باخبری. تو از دلم آگاهی و از خواسته ام باخبری . تو می دانی کیستم و چگونه ام . می دانی چه در نهان دارم و چه در اندیشه. می دانم که باخبری می دانم که به آنچه در سینه دارم به پنهان و آشکارش آگاهی . می دانم که از قلبم باخبری که هیچ چیز در آسمان و زمین بر تو پوشیده نیست.
من که را فریب می دهم ؟ از چه می گریزم؟
عبادت زیبا و خالصانه در ظاهر ، ریاکاری در عبادت به چه درد دیگران می خورد و تحسین دیگران به چه درد من می آید؟من درونم را از که پنهان می کنم ؟
لطیفا!مهربانا! ای دریای مهر! ای امید محض ! ی کرامت سرشار!تو از دلم باخبری .
اگر گناه کردم ، اگر سربه نافرمانی نهادم ، اگر درونم را به زشتی آلودم و برون را آراسته گردانیدم اما همیشه و هماره چراغ مهرت در دلم روشن بوده و هست. همیشه عشقت در دلم موج افکنده و به ساحل دلم نشسته و اگر برخلاف میلت رفتار کردم، از غفلت و نادانیم بوده.
اینک دستم را بگیر . می دانی که تو را می خواهم ...
از کتاب نجوای شبانه
ممنون از مطالبت
عالی بود
یکیشو کپی کردم با اجازت
سلام علیکم
لطف دارین ...
پیشکش...
بار خدایا از تو آمرزش می طلبم از هر گناهی که انجام دادم ... و ظاهرم را آنگونه آراستم که بر بندگانت مشتبه شد در حالی که غیر از تو کسی از درون من آگاه نبود ... تو نیز مرا جز آنگونه که آنان مرا می شناختند معرفی نکردی ... بلکه حتی نعمتهایی که به آنها میدادی به من هم عطا کردی ... سپس مرا به آنها برتری دادی ... گویا نزد تو هم رتبه ی آنها هستم ...
بند هشتم استغفار علویه ...
آمین ...
خیلی ممنونم از هدیه زیباتون .
می گویند خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو
ما گفتیم
خواهی که شوی یکرنگ
رسوای جماعت شو
مطالب وبلاگ بسیار زیبا بود
با تشکر از شما
از طریق وبلاگ صهبانای بزرگ به اینجا رسیدم
روزهایتان پرتقالی
سلام
خیلی ممنونم از حضورتون .
بله همچنین من هم خواننده وبلاگ خوب شما هستم از طریق وبلاگ جناب صهبانا.
متشکرم.